بعضيا هستن به خاطر بعضيا زندگي ميكنن

بعضیا هستن دیگه آهنگای شاد به دلشون نمی شینه...بعضیا هستن دلشون می خواد هیچکس سکوتشونو نشکنه...

بعضیا هستن جای شبو روزشون عوض شده...بعضیا هستن دیگه از آدما می ترسن...بعضیا هستن تیپ مشکی رو به هر تیپی ترجیح میدن...

بعضیا هستن همه جا تنهان و فقط صدای خنده های دیگرانو گوش میدن....بعضیا هستن هی از خدا گله می کنن...بعضیا هستن عاشق نوشته های پر دردن چون دردشونو قشنگ توصیف می کنه...

بعضیا هستن خنده هاشون تلخه و دیگه گریه هاشون آرومشون نمی کنه...بعضیا هستن دوس دارن شاد شن ولی همش فاز غم ، دنیاشونو می گیره...بعضیا هستن دلشون شکسته ولی صداشونو در نیاوردن...

بعضیا هستن از زندگی خستن ولی دارن به خاطر بعضیا زندگی می کنن........

این بعضیا عجب شبیه منن !!!! من این بعضیا رو خیلی دوس دارم.....


[ یک شنبه 23 شهريور 1393 ] [ 18:13 ] [ iman ]
[ ]

ميگن عاشق ها

میگن عاشق ها عشق شان را زیبا میبینن ،

 

این دفعه که دیدمت زیباتر شده بودی

 

نمیدانم هر دفعه تو زیباتر میشی یا من عاشقتر !؟؟

 


[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 22:8 ] [ iman ]
[ ]

ترسم

ترسم که تو هم یار وفادار نباشی

عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی

من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم

تو از دل من هیچ خبردار نباشی

 

 


[ شنبه 22 شهريور 1393 ] [ 22:4 ] [ iman ]
[ ]

به سلامتي كسي كه عادت كرده بودم

به سلامتی کسی که عادت کردم به نبودنش،ولی بازم دلم بودنش رو میخواد....

سلامتی تنها ماه زندگیم که بعد رفتنش حتی شبام هم سوت و کور شده...

سلامتی مخاطبی که دیگه خاص نیست چون مال من نیست...!!!!

 


[ چهار شنبه 19 شهريور 1393 ] [ 16:22 ] [ iman ]
[ ]

جديدين يه حس توي گلوم قلمبه شده

 

جدیدن یه حس توی گلوم قلمبه شده بهش میگن بغض.......

این بغضه داره خفم میکنه نه میشکنه ک راحتم کنه نه میره پایین چه حس عجیبی دارم این روزا یه اهنگو صد بار گوش میدم یه عکسو صدبار نگا میکنم یه حرفو صد بار میزنم چه تکراری شده زندگیم خودمم تکراری شدم دیگه خستم اومدم اینجا که بنویسم دردامو حرفامو اشکامو ......

همچیمو

 


[ چهار شنبه 19 شهريور 1393 ] [ 16:16 ] [ iman ]
[ ]

مهم نيست كه قبل از ازدواج عاشق بشي

مهم نیست که قبل از ازدواج عاشق بشی یا بعد مهم اینه مرد زندگی باشی می خوام بگم اونی که زندگی کردن بلد نباشه چه عاشق باشه چه نباشه هم سر خودشو به باد میده هم باعث بدبخت شدن دیگری میشه" بیا کمی انصاف داشته باشیم

 


[ چهار شنبه 19 شهريور 1393 ] [ 16:10 ] [ iman ]
[ ]

آغوش من

آغوش من فقط اندازه تو جا دارد...

اگر خوب گوش کنی...
این ضربان های تند و پی در پی قلبم را می شنوی...
تو را فریاد می زنند...
مخاطب کلامم که هیچ....
مخاطب ضربان های قلبم هم تویی....قلب
 

[ یک شنبه 16 شهريور 1393 ] [ 19:59 ] [ iman ]
[ ]

بسلامتي پسري

بسلامتے پسرے که وقتے בلت گرفته وבاغونی!
 
پشت تلفטּ ωـرش בاבوبیבاבمیکنے وتلفونو روش قطع میکنی...
 
امامیבونه اوטּ لحظه چقבر محتاجشی...
 
پشت ωـرهҐ زنگ میزنه تاآرومت کنه!
 
 
پسرے که وقتے ωـوارماشینشے تماҐ مבت בست راستش رو בستته
 
پسرے که چشاش وحشے ومغروره...
 
اماهرבفعه که میگه تاتهش هستم...
 
چشاش ازعشق برق میزنه...
 
 
پسرے که وقتے صبح بهش زنگ میزنے وهنوزخوابه!
 
باصבاے خواب آلوבش میگه جانم!
 
صבاے خواب آلوבش בیوونت میکنه!
 
 
پسرے که خاطرخواه کҐ نבاره اماوقتے باهات عهבرفاقت میبنבه
 
توبرنامش نفرسومے وجوב نבاره...
 
پسرے که براش مهҐ نیس جے اف בوستش ازتوخوشگلتره..
 
هربار زول میزنه توچشاتومیگه:
 
بخבاتوتکے בختر...
 
 
پسرے که בستاتو توבستاش میگیره حس امنیت وجوבنو پرمیکنه...
 
پسرے که وقتے لب בریاکنارش نشستے وسرتومیزارے روسینش
 
قلبش تنב تنב میزنه....
 
پسرے که وقتے میره مهمونه خونه فامیل
 
زنگ میزنه توحیاط نیҐ ωـاعت باهات حرف میزنه تابهت نشوטּ بבه
 
تونخ هیچکבوҐ ازבختراے تو مهمونے نیست...
 
 
پسرے که عاشقے بلבه...
 
پسرے که حرفے نمیزنه که نتونه بهش عمل کنه
 
اماهرحرفے زב پاش وایسته...
 
پسرے که تاتوخیابوטּ یکے بهت کج نگاه میکنه
 
בکورصورتشو عوض میکنه...
 
پسرے که بعב ے בعواے مفصل باهҐ آشتے کرבیטּ
 
ازش میپرسی:هنوزҐ בوسҐ בاری؟!
 
لبخنבمیزنه...בستشو בورگرבنت حلقه میکنه ومیگه:
 
عاشقتҐ به مولا...
 
 
 
پسرے که وقتے میگے آخ تماҐ تنش میلرزه که نکنه خارے به پات بره
 
پسرے که وقتے میبینه به בختراے בورو ورش حساسے وحساבت میکنے
 
בستتومیگیره وبهت میگه:בلت قرص باشه.

 بقرآטּ مטּ فقط مال خوבتم...


[ جمعه 14 شهريور 1393 ] [ 10:6 ] [ iman ]
[ ]

وقتي براي اولين بار

وقتی برای اولین بار با تو"...متولد شدم و حالا که بی تو"...دارم میمیرم هرگز دخیل امیدم را به هیچ دری جز درگاه خودش نبستم حتی وقتی همه امیدم در زیر پاها لگد مال میشد و من با همه تنهایی زندگی را به تو"...میباختم همین

 


[ پنج شنبه 13 شهريور 1393 ] [ 21:38 ] [ iman ]
[ ]

به تو عادت كرده بودم

به تو عادت کرده بودم
اي به من نزديک تر از من
اي حضورم از تو تازه
اي نگاهم از تو روشن
به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگي به شبنم
مثل عاشقي به غربت
مثل مجروحي به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه هاي من بي تو
تجربه کردن مرگه
زندگي کردن بي تو
من که در گريزم از من
به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گريه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبريز سکوته
خونه از خاطره خالي
من پر از ميل زوالم
عشق من تو در چه حالي

 


[ چهار شنبه 12 شهريور 1393 ] [ 20:25 ] [ iman ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 12 صفحه بعد